salam

این وبلاگ برای گسترش فرهنگ گفتگو بنیان نهاده می شود

salam

این وبلاگ برای گسترش فرهنگ گفتگو بنیان نهاده می شود

مکتب عشق 15

ماه رمضان شد می و میخانه برافتاد       عیش و طرب و باده به وقت سحر افتاد

افطار به می کرد برم پیر خرابات            گفتم که تو را روزه به برگ و ثمر افتاد

باباده وضو گیر که در مذهب رندان         درحضرت حق این عملت بارور افتاد

مکتب عشق 14

افسوس که عمری پی اغیار دویدیم            از یار بماندیم و به مقصد نرسیدیم

سرمایه ز کف رفت و تجارت ننمودیم         جز حسرت و اندوه متاعی نخریدیم

پیوسته به زنجیر تو دلهای محبان          رحمی که در این بادیه بس رنج کشیدیم

شاها ز فقیران درت روی مگردان            بر درگهت افتاده به صد گونه امیدیم

                         ***********

صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست      بیار نفحه ای از گیسوی معنبر دوست

بجان او که بشکرانه جان برافشانم           اگر به سوی من آری پیامی از بر دوست

 

مکتب عشق 13

غزلی نغز و شیوا از حضرت حافظ تقدیم به پیشگاه قلب عالم امکان حضرت صاحب الزمان

صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را             که سر به کوه و بیابان تو داده‏ اى ما را

شکر فروش که عمرش دراز باد چرا             تفقّدى نکند طوطى شکر خا را

غرور حسن اجازت مگر نداد اى گل             که پرسشى نکنى عندلیب شیدا را

به خُلق و لطف توان کرد صید اهل نظر             به بند و دام نگیرند مرغ دانا را

ندانم از چه سبب رنگ آشنائى نیست             سهى قدان سیه چشم ماه سیما را

چو با حبیب نشینىّ و باده پیمائى                      بیاد دار محبّان باد(ه)پیما را

جز این قدر نتوان گفت در جمال تو عیب             که وضع مهر و وفا نیست روى زیبا را

در آسمان چه عجب گر به گفتۀ حافظ        سماع زُهره به رقص آورد مسیحا را


مکتب عشق 12

فرمایش مرحوم حداد راجع به کیفیت ارتباط صحیح با خدای متعال

مرحوم آقا می فرمودند یک نفر آمد پیش آقای حداد رضوان الله علیه می خواست برود سفر مکه ایشان فرمودند من تو را به خدا نمی سپارم خدا را به تو می سپارم! تو را به خدا بسپارم  معلوم است که خدا تو را حفظ می کند ولی من خدا را به تو می سپارم!توخدا را گم کردی! من می خواهم خدا را در اختیارت قرار بدهم تا حداقل این چند روز از دستش ندهی! ما امام زمان را باید در خودمان قرار بدهیم نه اینکه خودمان را در امام زمان! او که حاضر است! مومن و کافر در وجود آن حضرت است! تفاوتی هم با ما ندارند، تمام عالم وجود، جبراییل هم فانی در وجود امام زمان است حیات جبراییل، حیات میکاییل همه اینها بسته به نظر امام است. امام زمان این گونه اند! ما تصوّر می کنیم که امام زمان یک آدمی است مثل آدمهای دیگر! حالا لقب امامت هم دارد ! نه!

بهترین آموزگار

 سخنی از پیامبر اسلام نقل شده است که فرمودند :بهترین آموزگار انسان ، روزگار است و با وجود این آموزگار نیاز به تعلیم دیگری نیست .

hoo

...یادآوری ژرفای مظلومیتش و گسترۀ معصومیتش جانم را آتش می زند ...

الهی هب لی کمال الانقطاع الیک و انر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک ...*


****


* ترجمۀ فارسی :خدای من  اوج گسستن از غیر و پیوستن به خودت را به من ارزانی دار و چشم های درون ما را  [بینش و بصیرت ما را ]  با درخشش نگریستن به سوی خویش روشنایی بخش 


چشم دل باز کن که جان بینی  آنچه نادیدنی است ان بینی

______

پ. ن: با تشکر از وبگرد که یاداوری ایشان ،این پست را فزونی بخشید

پیامبر اسلام از زبان خودشان/ از زبان دیگران

کنت نبیاو کان ادم بین الماء و الطین : من پیامبر بودم در حالی که ادم بین اب و گل بود (هنوزافریده نشده بود )

 

اول ما خلق الله نوری : نخستین آفریدۀ خدا نور من است .


انا و علی ابوا هذه الامه : من و علی دو پدر این امتیم .


*****


"اگر همه ی هفت میلیارد انسان روی زمین بشوند فارابی بازهم جا دارد که خداوند بفرماید بعث فی الامیین رسولا" (اقای جوادی آملی ).


و ما میگوییم : اللهم اشکوا الیک فقد نبینا و غیبه ولینا

خدایا شکایت ما این است که حقیقت نبوت (وحی و الهام الهی) در  صحنه ی ذهن و جان ما نیست و حقیقت ولی خدا در وجود ما حضور ندارد ...

پیامبر از نگاه حضرت مولانا

جان احمد جان جمله انبیاست          چون که صد آمد نود هم پیش ماست 


مؤمنان را ز انبیا آزادی است             چون به آزادی ،نبوت هادی است

مکتب عشق 11

سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی        عشق محمد بس است و آل محمد


شریفترین روز در تاریخ بشر ؛روز مبعث پیامبر اسلام ،فرخنده باشد .

مکتب عشق 10

               رشته ای بر گردنم افکنده دوست         می برد هرجا که خاطرخواه اوست

مکتب عشق 9

   روی عن المعصوم: طوبی لمن عشق العباده فعانقها  و احبها بقلبه و باشرها بجسده فلایبالی کیف اصبح  علی عسر اما علی یسر


خوشا به حال کسی که به پرستش و بندگی خدا عشق بورزد انگاه  دست در گردن عبادت آویزد قلبا انرا دوست بدارد و با جسم خویش عبادت را لمس کند پس هیچ اعتنایی نداشته باشد به اینکه چگونه صبح کند بر سختی یا آسانی 


******

پ .ن: بنده در خانه ی ارباب فقط هم و غم و لذتش تسلیم و بندگی است و جلب رضایت ارباب به هر قیمتی ، دیگر کاری به این ندارد که رزق و روزی اش چیست و چگونه است یا وضع خانه در چه شرایطی است امن است یا ناامن ،گرم است یا سرد ، سخت است یا اسان  همینکه افتخار حضور در خانه ارباب را دارد و او را به حضور می پذیرند برایش بسنده است و در کنار او ارام می گیرد بی هیچ دغدغه و نگرانی و تنها به او عشق می ورزد ...او فقط در اندیشه ی کسب رضایت ارباب است و هرگاه لبخند رضایت بر لبان  ارباب نشیند دیگر گویی تمام دنیا را به او داده اند ...الیس الله بکاف عبده

مکتب عشق8 (امام محمد تقی)

از امام محمد تقی نقل شده است که فرمودند: القصد الی الله تعالی بالقلوب ابلغ من اتعاب الجوارح بالاعمال ..



مکتب عشق 7

نازپرورده تنعم نبرد راه به دوست      عاشقی شیوه ی رندان بلاکش باشد

شرح حدیث عنوان بصری 198

http://motaghin.com/fa_soundgroup_1157.aspx

مکتب عشق 6

قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله : [ای پیامبر به مردم ] بگو  اگر خدا را دوست دارید پس  پیرو (دنباله رو و تابع ) من باشید  تا خدا شما را دوست بدارد.


**







و لکن نور متابعه النبی فی جبین السهروردی شیئ آخر 


   مرا شیخ دانای مرشد شهاب           دو اندرز فرمود بر روی آب

  یکی آنکه در جمع بدبین مباش      دگر آنکه درنفس خودبین مباش

زبان ،خانه ی وجود

.... ما اروپایی شدن جهان را درک نمی‌کنیم، زیرا به هر ملت و مذهبی تعلق داشته باشیم و حتی اگر در دشمنی با غرب بکوشیم در دل و جان اروپا را مرتبه کامل علم و عقل در تاریخ می‌دانیم و دنبال یافتن موانع یا مقصّرهایی هستیم که ما را از رسیدن به مرتبه اروپا و آمریکا بازداشته اند. جهان غیر غربی به ویژه در دوران جهانی شدن آثار و ظواهر تجدد، دیگر راهی به سرچشمه خِرَد غربی ندارد و بهره اش از تجدد، مشارکت در مصرف اشیاء و کالاها و رویّه‌های جهان توسعه یافته است و ناگزیر است که از خِرَد غربی به صورت انتزاعی آن اکتفا کند... ( برگرفته از مقدمه ی  کتاب " زبان خانه ی وجود "، ).

مکتب عشق 5

     همه عالم به یک بار از دل تنگ                 برون کردیم تا جای تو باشد 


                                                 ********


اگر سروی به بالای تو باشد

نه چون بشن دلارای تو باشد

و گر خورشید در مجلس نشیند

نپندارم که همتای تو باشد

و گر دوران ز سر گیرند هیهات

که مولودی به سیمای تو باشد

که دارد در همه لشکر کمانی

که چون ابروی زیبای تو باشد

مبادا ور بود غارت در اسلام

همه شیراز یغمای تو باشد

برای خود نشاید در تو پیوست

همی‌سازیم تا رای تو باشد

دو عالم را به یک بار از دل تنگ

برون کردیم تا جای تو باشد

یک امروزست ما را نقد ایام

مرا کی صبر فردای تو باشد

خوشست اندر سر دیوانه سودا

به شرط آن که سودای تو باشد

سر سعدی چو خواهد رفتن از دست

همان بهتر که در پای تو باشد

...........

      احرام چه بندیم چو آن قبله نه اینجاست         در سعی چه کوشیم  که از مروه صفا رفت  




___________


پ.ن1: آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است           با دوستان مروت با دشمنان مدارا

پ.ن2: چنان با نیک و بد سر کن که وقت مردنت عرفی    مسلمانت به زمزم شوید و هندو بسوزاند

پ.ن3: ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم     جامه کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم

عیب درویش و توانگر به کم و بیش بد است      کار بد مصلحت ان است که مطلق نکنیم

culture

And cultural industries plainly
are generating many plots and ploys out of such definitive epistemic firstprinciples.
“For in the back of our minds,” Huntington believes, “are hidden
assumptions, biases, and prejudices that determine how we perceive reality,
what facts we look at it, and how we judge their importance and merits”
(1996, 30)

مکتب عشق 4

مادر چه غریبانه رفتند از این خانه     هم سوخته شمع ما هم سوخته پروانه

مکتب عشق 3

چگونه "او" به مقام عشق رسید و چگونه زمزم مهربانی از چشمه ی وجودش تراوید ؟

پاسخ این است :  او عشق را بر علم  و نظر را بر عمل (اهل نظر دو عالم در یک نظر ببازند )و وحی را بر هوس و نفس را بر نفس و انس را بر جن و روح را بر جسم و حقیقت را بر هویت و یاد را بر ماده ( خواستم یادی برایت بفرستم )  ترجیح داد  او وجودش را هدیه می کرد (جان نقد محقر است حافظ   از بحر نثار خوش نباشد )


او فطرت را بر منت و عفت را بر شدت و عشق را بر عرف   وحدت را بر کثرت  و رحمت را برلعنت و جمع را بر تفریق و ضرب را بر تقسیم  و یگانگی را بر بیگانگی  و دوستی  را بر دشمنی و وصل  را بر فصل   و اشک را بر مشک و نامه را بر جامه  ترجیح داد .

او گذر را بر جدل و سکوت را بر سخن و شعور را  بر شعار برگزید .


او جام را بر نام و کلید را بر قفل و انسان را بر ماشین و هدف را برابزار و بنان را بر بیان و دل را بر زبان و شَرَف را بر عَلَف برکشید .


او بهشت نقد را بر دعوی فردای زاهد ترجیح داد( من که امروزم بهشت نقد حاصل می شود   دعوی فردای زاهد را چرا باور کنم ) .

و سرانجام او آخرت را بر دنیا ترجیح داد .

الهی

الهی زمزم عشق او را در جان و جهانمان همچنان جاری بدار  و زمزمه ی مهرش را ماندگار

به یاد چشمه جوشان حکمت و مهرورزی /بانوی مهر و عرفان

 

هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود
هرگز از یاد من آن سرو خرامان نرود
از دماغ من سرگشته خیال دهنت
به جفای فلک و غصه دوران نرود
در ازل بست دلم با سر زلفت پیوند
تا ابد سر نکشد وز سر پیمان نرود
هر چه جز بار غمت بر دل مسکین من است
برود از دل من وز دل من آن نرود
آن چنان مهر توام در دل و جان جای گرفت
که اگر سر برود از دل و از جان نرود
گر رود از پی خوبان دل من معذور است
درد دارد چه کند کز پی درمان نرود
هر که خواهد که چو حافظ نشود سرگردان
دل به خوبان ندهد وز پی ایشان نرود

مکتب عشق 2

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به "عشق"        ثبت است بر جریده ی عالم دوام ما

سخنی از امام حسین

قالَ علیه‌السلام: دِرَاسَه الْعِلْمِ لِقَاحُ الْمَعْرِفَه. وَ طُولُ التَّجَارِبِ زِیَادَه فِی‌ الْعَقْلِ. وَالشَّرَفُ التَّقْوَی‌. وَالْقُنُوعُ رَاحَه الاْبْدَانِ. وَمَنْ أَحَبَّکَ نَهَاکَ؛ وَمَنْ أَبْغَضَکَ أَغْرَاکَ. 

«حضرت‌ سیّد الشّهداء علیه‌ السّلام‌ چنین‌ فرمود: تدریس‌ و تدرّس‌ علم‌، پیوند معرفت‌ است‌، و درازای‌ مدّت‌ تجربه‌ موجب‌ زیادی‌ عقل‌ است‌. و شرف‌ انسان‌ تقوای‌ اوست‌. و قناعت‌ پیشگی‌، راحت‌ بدن‌ است‌. و کسیکه‌ تو را دوست‌ دارد از ناشایستگی‌ تو را منع‌ می‌کند؛ و کسیکه‌ تو را دشمن‌ دارد تو را بکار زشت‌ ترغیب‌ می‌نماید.»


________

منبع :http://emamieh.com/index.php?option=com_content&view=article&id=250:1389-02-19-20-26-08&catid=160:articles-hosseini

در مکتب عشق 1

ملت عشق از همه دین ها جداست     عاشقان را ملت و مذهب خداست



وصال

به روز مرگ چو تابوت من روان باشد
گمان مبر که مرا درد این جهان باشد
برای من تو مَگِریْ و مگو: «دریغ! دریغ!»
به دام دیو دراُفتی، دریغ آن باشد
جنازه‌ام چو ببینی مگو: «فراق! فراق!»
مرا وصال و ملاقات آن زمان باشد
مرا به گور سپاری مگو: «وداع! وداع!»
که گور پرده جمعیت جنان باشد
فروشدن چو بدیدی برآمدن بنگر
غروب ،شمس و قمر را چرا زیان باشد؟
تو را غروب نماید، ولی شروق بود
لَحَد چو حبس نماید خلاص جان باشد
کدام دانه فرورفت در زمین که نرست؟
چرا به دانه انسانت این گُمان باشد؟!
کدام دَلْوْ فرورفت و پُر برون نامد؟
زِ چاهْ یوسف جان را چرا فَغان باشد؟
دهان چو بستی از این سوی، آن طرف بگشا
که های هویِ تو در جو لامکان باشد
تو را چنین بنماید که من به خاک شدم
به زیرِ پایِ من این هفت‌آسمان باشد