salam

این وبلاگ برای گسترش فرهنگ گفتگو بنیان نهاده می شود

salam

این وبلاگ برای گسترش فرهنگ گفتگو بنیان نهاده می شود

culture

And cultural industries plainly
are generating many plots and ploys out of such definitive epistemic firstprinciples.
“For in the back of our minds,” Huntington believes, “are hidden
assumptions, biases, and prejudices that determine how we perceive reality,
what facts we look at it, and how we judge their importance and merits”
(1996, 30)

نظرات 7 + ارسال نظر
زهـرا پنج‌شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 09:17 ب.ظ http://4comingu.blogsky.com/

سلام
کاش یه ترجمه واسه یکی مثل من هم میذاشتید:(

سلام ...چشم ...این هم برگردان نوشته به زبان پارسی:

و صنایع فرهنگی به اسانی، از این قبیل اصول اولیه ی معرفتی روشن و قاطع ترفندها و شگردهای زیادی می زایند و میآفرینند." زیرا در پشت افکار ما ،" بنا به باور هانتینگتون،" انگاره ها،تعصبها و تمایزاتی پنهان است که تعیین می کند ما واقعیت را چگونه تصور کنیم و چه تصویری از واقعیت داشته باشیم ،به چه حقایقی نظر بیفکنیم و چگونه در باره ی اهمیت و شایستگی آنها داوری نماییم "(1996،30).
...
و این هم ترجمه ی ادامه ی مطلب که در پست نیامده است :

بدون بیان این مطلب، و با اندکی اگاهی از مدلول ادعاها و اظهارات وی ،هانتینگتون اهمیت صنعت فرهنگ را در امور جهان معاصر ترسیم می کند. بنا به استدلال کاسیرر(2000) ،در هر جامعه ای فناوری های صنعت فرهنگی و سیاست گذاری فرهنگی همواره ذهنیت جمعی و فردی را شکل می دهد.

زهـرا شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:52 ق.ظ http://4comingu.blogsky.com/

ترجمه اش از خودش سخت تر شد که:(
منظورتوت اینه که صنایع فرهنگی به رشد افراد کمک میکنه؟

منظور این است که صنایع فرهنگی ،پندار ها و گفتارها و رفتارهای افراد را در جهتی که صاحبان صنایع فرهنگی می خواهند شکل می دهند و درواقع صنعت فرهنگ کانال تحمیل اراده ی صاحبان صنایع است و کالاهایی که به مردم ارائه می دهند لزوما با سنت فرهنگ و سرشت فرهنگی و حقیقت فرهنگ همسان نیست و چه بسا صنعت فرهنگ نیاز کاذب بیافریند همچنانکه امروزه تقریبا بیشتر مردم گمان می کنند بدون تلویزیون یا بدون موبایل نمی توان زندگی کرد و نوعی اعتیاد می افرید و این اعتیاد مانع رشد می شود ..و انچه باعث رشد می شود فرهنگ توحیدی و اراده ی ازاد و اختیار انسان است که منطبق با سرشت عقلی ادمی است و در صورتی کالاهای فرهنگی باعث رشد است که ناگزیر از انتخاب انها نباشیم و بلکه بتوانیم اگر انرا سودمند تشخیص نمی دهیم از انها دوری کنیم ...صنعت فرهنگ با بازار پیوند دارد و نسبت به درونمایه ی کالاهای ارائه شده بی سو است ،و در نتیجه چه بسا با ارائه ی کالاهای اماده، انسان را از تعقل و تفکر و تأمل و شهود بی نیاز سازد و همانگونه که صنعت در لوازم خانگی صنایع دستی را نابود کرده است و اعضاء و جوارح ما را بیکار کرده است صنعت فرهنگ هم ،تخیل و تفکر ما را به تدریج بیکار می کند و شاعرانگی و شعور ادمی را شاید تضعیف نماید البته اگر ناخوداگاه و بدون مراقبه تسلیم انها شویم چه بسا به جای تشدید جوانح (و اشدد علی العزیمه جوانحی ) به تضعیف خرد درونی بینجامد

زهـرا شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:59 ق.ظ

به یه مشکل برخورد کردم.
با کسی آشنا شدم در فضای مجازی که معتقد هست با قرآن میشه به سعادت رسید.
یعنی میگن که ما خودمون با عقل خودمون میتونیم قرآن رو بفهمیم.
حالا یه سوال دارم اگه قرار بود با تکیه به عقل خودمون و قرآن به سعادت برسیم نیاز به امامت نداشتیم.درسته؟
و اگه اینجوری هست پس چرا آیه تبلیغ رو در قرآن داریم؟
و اینکه یه بحث دیگه ای رو آوردند که حسابی گیج شدم.
درمورد آیه ی وضو که در قرآن اومده با توجه به این لینک
www.arshia-gerdab.blogsky.com/1389/01/18/post-21
میگن که در وضو باید پاها شسته بشه نه اینکه مسح کشیده بشه.مثل سنی ها
من واقعا گیج شدم
ممنون میشم بهم کمک کنید

حجت باطنی خدا در وجود آدمیزاد ،عقل است ...و اگر بخواهیم دقیق تر بگوییم اصلا با عقل خودمون باید راه سعادت را بیابیم ..ولی مسئله این است که دانشمندان معتقدند : انسان به طور میانگین از 10 درصد توانایی عقلی و مغزی اش بهره می برد و انشتین از 20 درصد استفاده کرد و اانسان هایی چون علی بن ابی طالب و امام صادق به گواهی سخنانی که از ایشان بر جای مانده در حد بسیار بالا از توانایی عقلی خود برای کشف حقیقت بهره بردند به حدی که به مرتبه ی قران ناطق نائل گردیدند خطبه های ایشان در خداشناسی و جهان شناسی و نیز کتاب " امام جعفر صادق مغز متفکر جهان شیعه " ترجمه ذبیح الله منصوری ..و سیره رفتارهای اجتماعی فردی آنها است که انها را به مرتبه ی استادی در دانشگاه عقل و قران که دو روی یک سکه اند نائل گردانیده است ...ثانیا : قرانی که در دست ماست فقط مجموعه ای از الفاظ عربی است که وحی خدا بر عقل کل نبی مکرم اسلام بوده است که بر اساس سنت خدا بی تحریف (انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون ) به دست ما رسیده است ..و در خود این قران : اجر و پاداش نبوت برای انها که می خواهند به توحید حضرت حق نائل شوند موده ذی القربی و پیوند قلبی با کسانی است که خودشان به سعادت رسیده اند ...ثالثا: ان کسانی که قران را کافی می دانند ،درهیچ جای قران شماره ی رکعات نماز ها نیامده است و انها خود شان سنت نبوی را هم به قران ضمیمه می کنند و امامان در واقع مفسر و تداوم بخش و تکمیل کننده ی سنت نبوی هستند ..رابعا : ان دوستانی که قران را بسنده می دانند هم غالبا در نحوه و کیفیت شرایع و مناسک دینی از یک امام ابو حنیفه یا شافعی یا مالکی یا احمد بن حنبل ...پیروی می کنند در حالی شیعیان از استاد ابوحنیفه که به اعتراف صریح خود ابوحنیفه برتر از ایشان در علم وجود نداشته است پیروی می کنند و در موارد اختلاف ،نظر استاد مکتب قران یعنی امام صادق را بر نظر شاگرد به حکم عقل ترجیح می دهند ...خامسا: انها که می گویند فقط با عقل قران را بفهمیم و زبان مادری انها هم عربی نیست حتی برای دریافت ظاهر قران ناگزیر از مراجعه به اهل فن در علوم عربی هستند و اگر این طور باشد دیگر این همه مدارس علمیه دینی اهل سنت و شیعه و هزینه کرد میلیاردها پول برای تعلیم و تدریس قران و سنت و و تربیت مبلغ برای چیست ؟ و چرا انها که قران را با عقل می فهمند برخی دنباله رو عبدالوهاب و...هستند و اصولا وجود مولوی ها در میان انها و دلیل رجوع مردم به انها چیست ؟؟ و این سخن مثل این است که بگوییم : با خواندن کتب موسیقی بدون گذراندن دوره عملی موسیقی زیر نظر مربی می توان موسیقی دان شد ...اری از قضا عقل حکم می کند که برای فهم هر کتاب و منبع معرفتی به کسانی که بر ان کتاب مسلط هستند و پس از سالها دانش و تجربه استاد شده اند رجوع کرد و از انها اموخت ...در واقع امامان ،استادان باطن و معنای قران برای رسیدن به سعادت و شکوفا کردن عقل هستند و در واقع امامان اموزگاران راه سعادت هستند که خودشان در نظر و عمل راه سعادت را طی کرده اند و شده اند قران ناطق ،همچنانکه با خواندن کتاب های پزشکی با عقل خود نمی توان پزشک شد و باید سالها زیر نظر استادان با تجربه هم در نظر و هم در عمل درس خواند تا به مرتبه ی پزشکی نائل شد مگر انکه فرد نابغه باشد که در واقع گویا پیامبر در تلقی وحی و امامان در ارتباط عقلی با هستی و دریافت معنای وحی و سنت پیامبر و عمل خالصانه و موحدانه به ان از قابلیت و نبوغ استثنائی برخوردار بوده اند که شده اند معلم بشر ، خداوند پیامبررا تزکیه کننده و معلم انسانها می خواند( یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه ) و خود قرا ن در مورد امامان می فرماید : و جعلناهم ائمه یهدون بامرنا ..و نیز از ما می خواهد که دعا کنیم : و اجعلنا للمتقین اماما ..که پیشوای پارسایان باشیم ..و خطبه ی متقین در نهج البلاغه و و معنا و مفاد دعاهای رسیده از امامان که سرشار از معنای والای توحیدی و روشن کننده ی الگوها و قواعد سیر درونی انسان و سلوک او به سوی خدا است همگی نشان دهنده ی ان است که انها از بخش زیادی و بلکه تمام وجوه و مراتب عقل و خرد خویش برای کشف معنای قران و نیل به سعادت بهره برده اند ...مسئله این است که وقتی ما چنین استادان بزرگی در تفسیر و تبیین قران داریم ایا باید خود را محروم کنیم از اموختن در مکتب اهل بیت برای کوتاه شدن راه سلوک عاشقانه و موحدانه به سوی خدا ؟؟؟
چرا با اینکه کتابخانه ها و کتابفر وشی ها پر از کتب روانشناسی و علوم تربیتی است به محض اینکه اعلام می شود یک روان شناس می خواهد سخنرانی کند و درواقع می خواهد مفاد همان کتاب ها را توضیح دهد اکثر مردم که عاقل هستند و با عقل خود می توانند کتب روان شناسی به زبان مادری را بخوانند و بفهمند در ان نشست ها حضور می یابند ؟؟؟ پس این یک سیره مستمره ی بین عقلا در همه ی اعصار و امصار است که برای فهم هر متن یا پدیده ی صامت به یک انسان که ان متن را قبلا در نظر فهمیده و در عمل تجربه کرده مراجعه می کنند تا در سلوک عقلانی و دریافت و فهم و عمل به ان متن به انها کمک کند . و تقریبا نه در اسلام و نه در هیچ آئین دیگری ،متن بدون پیامبر و سنت اوردنده ی ان و نیز بدون تبلیغ در اختیار مردم قرار نگرفته است ..و همچنانکه حواریون مسیح مبلغ ائین مسیح بودند ..و نیز همچنانکه ما علاوه بر فهم مستقیم و تعقل در قران به اطاعت از خود شخصیت پیامبر نیز امر شده ایم به اطاعت عاقلانه از اولواالامر نیز امر شده ایم و اولوالامر کسی است که نفس او اتحاد با همه ی معانی قران پیدا کرده است و ائینه ی تمام نمای کسی است که به سعادت رسیده است و وجود عینی و خارجی و نمونه ی زنده ی قران کتبی است ...همچنانکه یک پزشک حاذق نمونه ی عینی و تحقق یافته همه کتاب های پزشکی در نظر و عمل است ...و در واقع امام یک الگوی نفسانی انسانی است که نشان می دهد اگر واقعا همه ی عقل خود را به کار بگیریم و همه ی ابعاد وجودی ما به معنای قران متحقق شود می شویم : علی بن ابن ابی طالب : که روش زندگی او و نیز رفتار و گفتار و پندار او بیش از همه به شخص نبی نزدیک است ..و در واقع اگر بخواهیم یک شخص را از میان صحابه نام ببریم که صد درصد بدون یک میلیونیم تخطی و انحراف در طول تمام دعو ت پیامبر اسلام بی چون و چرا به سنت نبوی عامل بوده است و هیچ جا و هیچ گاه مغایر نظر ایشان عمل نکرده است بی گمان او حضرت علی است ..و اما در مورد بحث وضو ،هم بطلان این قیاس ها در نزد اهل ادبیات عرب و در صرف و نحو عربی بی نیاز از بیان است و از نظر لغت عرب معنای ایه روشن است و کعبین کعب دو پا است که انتهای مسح را نشان می دهد در برامدگی پا و معنی ان دو قوزک پا نیست .. . ثانیا : در ظاهر فقهی اعمال ،انچه ملاک است عمل پیامبر اسلام است و در این زمینه استنباط ها مختلف است و شیعه نظر امام صادق را اخذ می کند و دیگران نظر شاگردان امام صادق را ...و در مورد احادیث ذکر شده هم باید گفت : احادیث بی شمار دیگری در کتب حدیث مغایر با این حدیث و ناظر به وجوب مسح وجود دارد که اولا از منظر علم الحدیث موثق و متواتر است و در شرایط تعارض بر اساس اصول عقلی ،مطلق بر مقید حمل می شود و بر اساس قاعده حکومت و ورود و نیز تکافؤ ، مجتهدین و اهل فن فقاهت به استنباط فقهی می رسند ...البته نکته های بسیار و مطالب دیگری هم هست که فعلا مجال و حوصله ی نوشتن همه ی انها نیست و انشاء الله لدی الاقتضاء بیان خواهد شد./

سهبا شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 10:21 ب.ظ

سلام استاد . در این روز عزیز , به یاد شما و دل تنگ و جای خالی مادر بزرگوارتان هستم . خداوند روحشان را غریق رحمت بی انتهای خود نماید انشاله .

سلام و درود برشما ...زیارت قبول ...و سپاس از همدلی و همنوائی مهرامیز و شوق انگیزتان ..برقرار باشید و فروغ اندیشه و نگاهتان هماره گرمابخش محفل دوستان ...

زهـرا یکشنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:32 ق.ظ

ممنون بزرگوار
دوست دارم بارها جوابتون رو بخونم.
و اگه اشکال نداره باز مزاحمتون بشم

و دوست دارم در حد بضاعت بسیار اندک در خدمت دوستان باشم و نعمت های خدا را با دوستان تقسیم و بلکه با همه ی وجود به دوستان تقدیم نمایم
جان نقد محقر است حافظ از بحر نثار خوش نباشد

...نه تنها اشکال نداره بلکه گفتگوهای معرفتی و مباحثات علمی چون ما را به اندیشیدن و تآمل و درنگ فرا می خواند و سبب رشد و تکامل حقیقی انسان می شود و زمین را به مکان بهتری برای زیستن انسانی تبدیل می نماید ..و من هم بسیار از دوستان می اموزم و به ویژه از زلال صفای نفس دوستان به سهم خود و به فراخور شایستگی ام برخوردار می گردم ..هر گلی در بوستان خدا بویی دارد و سزاوار است که از گلستان معرفت و عشق الهی که در فروغ قلوب و جاری ذهن افریده هایش به ویژه انها که جانشان نورانی تر و باصفاترند تجلی می یابد بی بهره نمانیم ...

زهـرا دوشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:58 ق.ظ http://4comingu.blogsky.com/

یه سوال
آیه 57 غافر میگه خلقت آسمانها و زمین از آفرینش مردم بزرگتر است ولی بیشتر مردم نمیدانند
مگه بعد از خلقت آدم خداوند به فرشتگان امر نکرد که به آدم سجده کنند پس چرا اینجا گفته شده که خلقت آسمان ها و زمین مهمتر است؟
البته اینو میدونم جز اون دسته ای هستم که در آخر آیه اشاره شد

خداوند نه پس از آفرینش ادم بلکه پس از تعلیم اسماء (علم ادم الاسماء کلها ) و اخبار اسماء از سوی ادم به فرشتگان (فانبئهم باسمائهم ) به فرشتگان امر کرد به ادم سجده نمایند ....و خداوند هم دارای امر است و هم خلق : له الخلق و الامر ...و از قضا به لحاظ خَلقی و عظمت ظاهری افرینش عظمت کهکشانها به اندازه ای است که انسان در برابر ان احساس کوچکی می کند ..اما انچه که انسان را نه تنها بر مخلوقات مادی بلکه بر مجردات از ماده مانند فرشتگان نیز برتری می دهد این است که : صاحب امر( به امام زمان صاحب الامر می گوییم و نیز اولوالامر که باید از او اطاعت کنیم چون در نفس خود بر ملک و ملکوت و جبروت احاطه دارد و با اسم علیم و قدیر و حی خدا معیت دارد می تواند با اراده ی تکوینی خود هر گونه تصرفی در اسمان ها و زمین انجام دهد و مثلا گردش سیارات را متوقف سازد و نیز می تواند بر نفوس انسانی علم کامل داشته باشد و به همین دلیل ما به پیامبر می گوییم طبیب نفوس چون احوالات نفسانی و تغییر و تبدل ها و ملکات و فضایل و رذایل انرا به خوبی می شناسد و می تواند برای مصو.ن ماندن از افات نفسانی نسخه بنویسد علم امام و پیامبر میلیاردها برابر علم عالمترین انسان عادی است چون او به مبدأ اسم علیم که ابتدا خدا به همه ادم ها تعلیم کرد وصل است ولی ما ان اسماء را فراموش کردیم ،فنسی و عزم بر گذشتن از فاصله ها و یاداوری اسماء در ما سست است و لم نجد له عزما ) است همان امری که از عالم ملکوت است و ان نیز ریشه در جبروت و لاهوت دارد ...نفس ناطقه ی انسان که مجرد از ماده است و از جنس همان روح است که فرمود : قل الروح من امر ربی ..همان روح که نفخت فیه من روحی ( از روح خودم در انسان دمیدم ) سبب می شود انسان احسن المخلوقین باشد و حتی از ملائکه هم برتری یابد و مفاد ان ایه 57 سوره ی غافر ناظر به احتجاج در برابر کسانی است که خلقت انسان را توسط خدا انکار می کنند و خداوند عظمت افرینش اسمان ها و زمین را به رخ انها می کشد تا با تعقل و تفکر در یابند که این بیکرانگی اعجاب برانگیز اسمان ها و زمین نشانگر وجود خالقی است بی نیاز و در عین حال قادر متعال که وقتی این توانایی عجیب در افرینش این همه ستاره و سیاره را دارد پس افرینش دوباره ی انسان پس از مرگ جسمانی برای این چنین خالقی بسیار اسان است ...

زهـرا دوشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 11:03 ق.ظ

ممنون بزرگوار
ممنون که وقت میذارید و جواب میدین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد