salam

این وبلاگ برای گسترش فرهنگ گفتگو بنیان نهاده می شود

salam

این وبلاگ برای گسترش فرهنگ گفتگو بنیان نهاده می شود

ارمغان دوست

مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم

دیده  سیرست  مرا  جان  دلیرست  مرا
زهرهء  شیرست  مرا  زُهرهء  تابنده شدم

گفت که دیوانه نه ای رو که از این خانه نه ای
رفتم و دیوانه شدم سلسله بندنده شدم

گفت که سر مست نه ای رو که از این دست نه ای
رفتم و سرمست شدم وز طرب آکنده شدم

گفت که تو کشته نه ای در طرب آغشته نه ای
پیش رخ زنده کنش  کشته و آکنده شدم

گفت که:"تو زیرَککی، مست خیالی و شکی"
گول شدم، هول شدم، وز همه برکنده شدم

گفت که:"تو شمع شدی، قبلهً این جمع شدی"
شمع نیم ، جمع نیم ،  دود پراکنده شدم

گفت که:" شیخی و سری، پیش رو و راه بری"
شیخ نیم ،  پیش نیم ، امر ترا بنده شدم

گفت که:" با بال و پری ، من  پر و بالت  ندهم"
در هوس بال و پرش، بی پر و پر کنده شدم

چشمه خورشید  تویی  ، سایه گهِ  بید  منم
چونکه زدی بر سر من، پست و گدازنده شدم

تابش جان یافت دلم ، وا شد و بشکافت دلم
اطلس نو بافت دلم، دشمنِ این ژنده شدم

شکر   کند  کاغذ  تو   از  شکر  بی  حد  تو
کامد  او  در برِ من ، با  وی ماننده  شدم

شکر کند چرخ فلک ، از مَلک و مٌلک و مَلَک
کز  کرم و بخششِ او ،  نورِ پذیرنده شدم

از تو ام ای شهره قمر ، در من و در خود بنگر
کز  اثر خنده  تو   گلشنِ  خندنده   شدم

باش چو شطرنج روان، خامش و خود جمله زبان
کز رخ آن شاهِ جهان ، فرّخ و فرخنده شدم

نظرات 1 + ارسال نظر
سهبا شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:02 ق.ظ

سلام
این از آن دست اشعار مولاناست که با خواندنش ، انگار روحم سرگیجه می گیرد ....

sسلام برشما . سلام قولا من رب رحیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد